Title:
Language: Persian
Western Date: 22 August 2009
Persian Date: 31 Mordad 1388
Physical/Electronic Location: http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=60552
Citation or official document code:
Translator:
Date Translated:
Tags: rafsanjani
Date Last Updated: 18 January 2010
ما ولي فقيه را نايب امام زمان ميدانيم
گفت و گو با آیت الله هاشمی رفسنجانی
آيت الله اكبر هاشمي رفسنجاني رييس مجلس خبرگان رهبري گفت: ولايت فقيه به خودي خود اصالت ندارد، چرا كه اصل، ولي معصوم است و ما ولي فقيه را به عنوان نايب امام زمان ميشناسيم و با اطلاعاتي كه داريم او را انتخاب ميكنيم.
وي در گفت وگويي كه در ويژه نامه “سراب” روز سه شنبه گذشته روزنامه جام جم به چاپ رسيده است، افزود:محور زندگي امت اسلامي از ديد مكتب تشيع در مكتب ولايت فقيه خلاصه است و ولايت فقيه هم نتيجه كار خبرگان است. بنا بر اين، كار عمده خبرگان اين است كه بتوانيم نايب امام زمان را در هنگام غيبت ايشان مشخص كنيم. شناسايي وليفقيه، شناخت مقوله و احكام اين مساله، شناخت شرايط ولايت فقيه و چگونگي انتخاب آن و نظارت بر ادامه صلاحيتها از وظايف اصلي ماست.
متن كامل گفت وگوي رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام در سي و شش و سي و هفتمين برنامه به سوي ظهور( 10 و 17 آبان1387) با عنوان «مهدويت، كاربردها و چالش ها» كه اكنون براي اولين بار به چاپ رسيده است، پيش رو داريد:
جنابعالي از ديرباز، يك نگاه كاربردي به مسائل فقهي داشتهايد. همانگونه كه توحيد يكسري كاربردهايي دارد، مساله ظهور و مساله قيام حضرت مهدي(عج) چه ابعاد كاربردي در زندگي ما ميتواند داشته باشد؟
اصولا اديان آسماني، همگي بعد كاربردي جدي دارند يعني به غير از اينكه عقايد را به يك اصولي آشنا ميكنند قصد دارند جامعه را اداره كنند و زندگيها را در مسير درستي قرار دهند. بعضي از اديان در برخي از ابعاد، كم و زياد دارند، اما اسلام يك دين جامع و كاملي است كه بعد از آن هم قرار نيست دين ديگري بيايد. همانطور كه از قرآن و از صحبتهاي پيغمبر اسلام به صراحت مشهود است همه مطالبي كه در سعادت و شقاوت و بدبختي جوامع موثرند در قرآن و در سنت پيغمبر كه مكمل قرآن است، ذكر شدهاند. ما ظهور حضرت حجت را در همين راستا ميبينيم.
در زمان ظهور حضرت مهدي(عج) بايد هر آنچه كه براي خوشبختي بشر در روي زمين نويد داده شده است تحقق پيدا كند كه البته بخشي از آن فكري و نظري است اما قسمت عمده آن عملي است و همه زمينهها را در بر ميگيرد.
اين مساله در زندگي امروز ما چه نقشي ميتواند داشته باشد. يعني آيا اين مساله يك جنبه كاربردي در زندگي امروز ما دارد و يا اينكه فقط يك خبري است كه در مورد آينده داده شده است؟
جواب قبلي من به مساله ظهور برميگردد. اما اگر سوال شما در خصوص دوران غيبت و انتظار باشد بايد بحث كنيم و ببينيم نفس حالت انتظار ظهور حضرت حجت، چه اثري در جامعه ما ميتواند داشته باشد. آيا منظور شما همين مساله است؟
يكي از آنها ميتواند همين مساله انتظار باشد، اما مسائل ديگري را نيز ميتوان بررسي كرد.
مثلا؟
مثلا اينكه در رفتار ما و در جهتگيري مسائل كلان مملكت از جمله اقتصادي و سياسي نيز ميتواند نقش داشته باشد؟
ببينيد ممكن است شما در خصوص بهرهگيري از خود حضرت حجت بپرسيد كه خب ايشان حضور ندارند كه ما بتوانيم از صحبتشان، عملشان و راهنماييشان استفاده كنيم، ما از منابعي كه در اختيار داريم حضرت حجت (عج) را با يك واقعيت منصوب الهي ميشناسيم و اميد هم داريم كه در آينده تحقق آثار قرآن و اسلام را به دست ايشان مشاهده كنيم. حالا كه ايشان نيستند ما يك چنين افقي را در آينده زندگي بشر، براي خودمان ترسيم كردهايم و به آن اعتقاد داريم و نميدانيم هم كه اين اتفاق كي به وقوع ميپيوندد. شايد خيلي زود و شايد هم خيلي دير به هر حال اميدي در دل ما هست كه به هر حال يك چنين روزي خواهد آمد. يك انتظاري هم داريم كه بيصبرانه منتظريم كه هر چه زودتر اين اتفاق بيفتد تا شايد بتوانيم آن را در زندگي خودمان درك كنيم. معلوم است كسي كه يك افق و آينده روشني را به همراه اعتقادات ديگر براي خودش ترسيم كرده و از طرفي با توجه به اسناد ديگر معتقد است كه اين افق با ظهور حضرت حجت در ارتباط است، تحقيقا اين اميد و اين انتظار و آن چيزي كه از اسلام و امام زمان ميشناسد، تاثيرات سازندهاي را در زندگي وي به جا خواهد گذاشت. چنين انساني، حتما با انساني كه نااميد است و آينده را مثل گذشته و يا بدتر از آن ميبينيد متفاوت است. اميد، در وجود انسان همچون موتور محركي ميماند و همچون يك راهنما و منبع انرژي عمل ميكند.
هر مكتبي از جمله دين مبين اسلام يك استراتژي دارد. جنابعالي به عنوان يك شخصيت استراتژيست بفرماييد كه آيا ما ميتوانيم از بحث ظهور و حتميت آن يك استراتژي استخراج كنيم؟
براي پاسخ به اين پرسش خوب است به ابتداي آفرينش انسان بنگريم. از اول خلقت آدم كه ملائكه از خداوند ميپرسند كه چرا موجودي را كه سفاكي، خونريزي و فساد ميكند ميآفريند؟ خداوند در پاسخ به علم آدم و سپس به چيزي كه او ميداند و ملائكه نميدانند استناد ميكند. در آيات ديگر قرآن نيز ميتوانيم اين نكته را ببينيم كه انسان بالاخره در دنيا عاقبت به خير ميشود.
مثلا آياتي در قرآن و همچنين در زبور حضرت داوود وجود دارد كه تصريح دارند كه در اراده الهي تثبيت شده است كه انسانهاي صالح يك روزي، زمام اداره دنيا را برعهده ميگيرند. در جاي ديگري هم آمده كه انسانهاي مظلوم، مستضعف و محروم حاكمان روي زمين خواهند شد.
اين مسائل نشان ميدهد كه خلقت بشر و اين جهاني كه ما در آن زندگي ميكنيم عاقبت خوشي خواهد داشت. ما اين عاقبت خوش را در افكار خودمان به عنوان استراتژي آفرينش و همچنين حركت اسلام ميبينيم. اين مساله ميتواند به عنوان يك سرمايه و راهنمايي براي نشان دادن آن افق مورد استفاده قرار گيرد.
براي روشنتر شدن سوالم مثالي ميزنم. وقتي به ما ميگويند ذخاير نفت مثلا در 70 سال ديگر پايان مييابند ما به دنبال راهكار اين مساله ميرويم و در برنامهريزيها از انواع ديگر انرژي استفاده ميكنيم. آيا مساله ظهور كه يك حقيقت قطعي است، عملكرد خاصي را به ما القا ميكند كه ما براي رسيدن به آن نقطه برنامهريزي كنيم؟
خب شما برگشتيد به سوال قبلي. پاسخ من در مورد اين سوال مثبت است. زيرا يك افقي ترسيم شده است و ابزار عمل نيز مشخص است و فرض بر اين است كه ما به اين مسائل معتقديم. بنابراين خودمان را بايد متناسب با اين شرايط بسازيم و اگر ميتوانيم كمك كنيم كه اين مسير كوتاهتر شود و زودتر به نقطه مورد نظر برسيم. البته من نميدانم چقدر ما قادر به انجام اين كار هستيم اما همين اراده مهم است كه انسان بخواهد و جهاد و تلاش بكند تا به آن نقطهاي كه خداوند براي بشريت خواسته است برسد. پس از آن استراتژي، يك انرژي در وجود انسانها خلق ميشود و انسان اميدوار و معتقد به اين افق با اين انرژي حركت ميكند.
من اگر بخواهم سوالم را ريزتر بكنم آيا خود انقلاب اسلامي، حركتي در اين مسير نبوده است؟ به خصوص كه ماهيت انقلاب ما تحت نظارت ولي فقيه و نايب امام زمان است.
ممكن است كه اين اثر در انقلاب اسلامي باشد اما انقلاب اسلامي منشاء ظهور خاص خود را دارد. بحثهايي كه ما الان در مورد امام زمان مطرح ميكنيم، بحث خاصي است اما تكاليفي كه در قرآن و به طور كلي اسلام براي ما تعيين شده است، منشاء حركت ما و ملت ما به سمت انقلاب بوده است. از جمله اين تكاليف ميتوان به وظيفه خدمت به مردم، مبارزه با ظلم و ستم، تبيين معارف الهي، باز كردن راه پيشرفت مردم، ايجاد استقلال و آزادي براي امت اسلامي و تحقق آن چيزي كه از اسلام ميفهميم اشاره كرد.
البته ممكن است ما همه چيز اسلام را نفهميم اما تحقق آن چه كه از اسلام ميفهميم جزو وظايف ما بوده است. حتي اگر ما ايده امام زمان را هم نداشتيم آن كار را بايد انجام ميداديم. اما اين كه جنابعالي ميفرماييد اين يك گامي در جهت ظهور است، من به صورت مستند نميتوانم بگويم بله.
ممكن است بارها از اين انقلابها رخ بدهد و بعد منقضي شود و دوباره انقلاب ديگري واقع شود. اينها چيزهايي نيست كه ما بتوانيم براساس آنها در مورد ظهور حضرت مهدي (عج) پيشگويي كنيم و آنهايي هم كه اين كار را ميكنند اشتباه ميكنند.
من هم قصد پيشگويي ندارم بلكه ميخواهم به كاربردهاي چنين تفكري برسيم. يعني اين كه آيا انقلاب اسلامي تابعي از تفكر انتظار نبوده است؟
اگر همان حرف قبلي من را مبني بر اين كه «انسان اميدوار داراي افق ديد، آماده جهاد و تلاش است» در نظر بگيريم، پاسخ به اين سوال مثبت است اما اگر اصلا ما عقيده مهدويت را هم در اسلام نداشتيم بسياري از احكام ديگر اسلام را مكلف به انجام مبارزات با طاغوت ميكرد، منتها كساني كه به مساله انتظار اميد دارند، با انرژي بيشتري كار ميكنند.
مقولههايي كه در عرصه تفكر يك جامعه مطرح ميشوند، طبيعتا آسيبهايي خواهند داشت. آيا آسيبهاي مبحث مهدويت را نيز ميتوانيم بشماريم و مشخص كنيم كه چه جاهايي ممكن است اين فرهنگ مورد هجمه قرار گيرد.
همان طور كه شما اشاره كرديد، معمولا چيزهايي كه در بين مردم اعتباري دارند، مورد سوءاستفاده قرار ميگيرد. مساله مهدويت جزو ارزشهاي مهم و در عين حال داراي ابهامات فراوان است و مورد استفادههاي غلطي قرار گرفته و ميگيرد.
يكي از آسيبهاي پيش آمده براي اين عقيده اين است كه به خيليها حالت رخوت القا كرده است. اين عده ميگويند چون حضرت حجت قرار است بيايد و اصلاح كند، پس ما تا آن روز صبر ميكنيم كه انقلاب اسلامي ايران، رد چنين تفكري است. اين آسيب از زمان پيغمبر به بعد وجود داشته است. در زمان مبارزات انقلاب، عدهاي مبارزه را تحريم كرده بودند و ميگفتند هر علمي كه به عنوان حكومت اسلامي قبل از آمدن حضرت حجت بلند شود، پرچم كفر است. هنوز هم معتقدان به چنين تفكري در جامعه ما فراوان هستند. مثلا انجمن حجتيه تا حدودي جزو همين جريان بود و به همين دليل وارد مبارزات نميشدند. پس اين يك آسيب طولاني است و از گذشته وجود داشته است.
آسيب دومي كه اين روزها در ايران، عراق و يمن قوت گرفته است، آسيب مدعيان مهدويت است. البته اين هم جديد نيست. شما اگر به زمان پيغمبر برگرديد، ميبينيد كه دو چيز براي خواص پيغمبر روشن بود؛ يكي مهدويت و ديگري حادثه كربلا بود.
در زمان خود حضرت علي(ع)، عدهاي محمد حنفيه را مهدي موعود ميدانستند و آخر هم گفتند كه در كوه رضوي مخفي شده و در آينده ظهور ميكند. برخي ديگر حضرت زيد را مهدي موعود ميدانستند. در زمان امام صادق(ع)، عدهاي ايشان را مهدي موعود ميدانستند. اينها براي تاريخ گذشته است؛ اما اگر به زمان خودمان هم نگاه كنيم، در حال حاضر بهاييها وجود دارند كه فتنهاي براي دنياي اسلام هستند. شيخيه به شكل ديگري و اصلا گروه شاگردان شيخ احمد احسايي هر كدامشان به يك شكل، فتنهاي از اين نوع ايجاد كردند. ما جنگهايي داريم كه از افغانستان با 30 هزار سوار آمدند و خراسان را گرفتند. در سودان هر روز شاهد فتنهاي با ادعاي مهدويت هستيم. در عراق ديديم افرادي كه مدعي ارتباط با امام زمان بودند، قصد داشتند حوزه نجف را منهدم كنند و در ايران خودمان هم از اين قبيل كم نداريم.
آسيب ديگري كه از اين دست مطرح ميشود، بحث ارتباط با حضرت مهدي(عج) است. عدهاي ميگويند ما با حضرت ارتباط داريم و از طريق همين ارتباط، مردم را فريب ميدهند و اين مساله هميشه وجود داشته است. امروز در ايران اين مساله در حال تشديد است.
بحثي كه الان وجود دارد، اين است كه وظيفه رسانهها و بخصوص رسانههاي جمهوري اسلامي ايران در حال حاضر چه وظيفهاي دارند؟ عدهاي معتقدند كه اصلا پرداختن به مساله مدعيان دروغين مهدويت، زمينههاي انتشار آن را فراهم ميكند. وظيفه رسانه را شما چه ميدانيد؟
به نظر من در اين خصوص يك حكم كلي نميتوان داد و بايد موضوع را تشخيص داد. شايد در جايي، نپرداختن به قضيهاي باعث خاموش شدن آن بشود كه البته در دوره ما بعيد است، چون خود مدعيان ابزار در اختيار دارند و با وجود اين همه رسانههاي ضدانقلاب و ضداسلام، اگر شما به موضوع نپردازيد آنها ميپردازند.
پس وظيفه ما اين است كه به اين مسائل بپردازيم؟
من وظيفه را به اين صورت، مطلق نميدانم. من فكر ميكنم حتما بايد كارشناسي شود و در مواردي بايد آنها را رسوا و اهداف آنها را تبيين كنيد. اما در مواردي هم ممكن است كه لزومي به پرداختن نباشد اما من قطعا اين مساله را كه شما برنامههاي كارشناسانه داشته باشيد و جريانهاي ضلال را به مردم معرفي كنيد مفيد ميدانم.
بنابراين اصل مساله، ضروري است، اما موارد را بايد از طريق كارشناسي مشخص كنيد.
انقلاب اسلامي، انقلابي بوده كه بر محور نيابت امام معصوم بيان شده است. مسالهاي كه ما با آن مواجه هستيم، اين است كه برخي افراد ادعا ميكنند كار ما مورد تاييد امام زمان بوده است. يا اين كه ما از طرف حضرت تاييداتي داريم. آيا چنين مواردي نيز جزو آسيبهاي بحث مهدويت به شمار ميروند؟
به نظر من يكي از آسيبهاي جدي موجود كه ما هم به آن مبتلا هستيم، اين است كه عدهاي با خيال و توهم يا با شيطنت، پيامهايي را از امامان معصوم و حضرت حجت براي عدهاي ميبرند و گاهي بر اساس اين پيامهاي دروغين، تصميماتي گرفته ميشود. ما در دوره بعد از انقلاب نيز چنين مواردي داشتيم.
يادم ميآيد در زمان جنگ، يك زن و شوهر از تبريز آمدند به جلسه سران كه در دفتر آيتالله خامنهاي برگزار ميشد و گفتند كه امام زمان در مورد مسائل حساس جنگ، پيامي را براي امام خميني فرستادهاند و اگر ما اطلاع ندهيم، ممكن است خطري انقلاب را تهديد كند. من پيام اين دو نفر را شخصا به امام (ره) منتقل كردم كه ايشان باور نكردند و گفتند از اين شيادها زيادند. من گفتم اينها دو دانشجو هستند و ضرري ندارد كه حالا شما آنها را ببينيد و اگر ادعايشان كذب باشد، مساله بهتر روشن ميشود. امام با اكراه پذيرفتند، اما در ابتدا آنها را امتحان كردند و به آنها گفتند: من از امام زمان 3 سوال دارم، پاسخ آنها را بياوريد تا بتوانم اين پاسخها را به عنوان دليل صدق شما قبول كنم. بعد از اين كه امام سوالات را مطرح كردند، آنها گفتند كه امام خميني ميخواهد امام زمان را امتحان كند و چنين كاري اهانت است و رفتند.
همين الان نيز گاهي اوقات پيامهايي ميآورند كه براساس آنها ما اصلا حق تصميمگيري نداريم، زيرا به هيچ وجه، حجيت و سنديت ندارند. ما ماموريم كه اين ارتباطات را تكذيب كنيم چون اگر كسي ارتباطي داشته باشد، نميآيد به اين شكل اعلام كند. شما داستان عيسي شلمقاني را ميدانيد كه در زمان غيبت صغري چه فتنهاي ايجاد كرد و خود امام زمان اين فتنه را خواباند.
بحثي كه شما مطرح كرديد، راجع به كساني است كه ادعاي ارتباط دارند، اما منظور من كساني است كه ادعاي ارتباط با امام زمان را ندارند اما بر اساس اعتقاداتشان اعلام ميكنند كه مثلا فلان كار مرضي امام زمان نيست و درست نيست كه انجام شود. آيا اصلا طرح كردن اين مسائل در فضاي اجرايي كشور و در فضايي كه عدهاي در حال تصميمگيري هستند، صحيح است يا خير؟
قطعا چنين چيزي آفت است. حجيت امام زمان، نسبت به قرآن كه بيشتر نيست. چنين ادعاهايي بايد با قرآن تطبيق شود و ما بايد با سند و مدرك حرف بزنيم. اگر قرآن تاييد كرد، بدون تاييد امام زمان هم ميتوانيم بگوييم كه اين راه درست است ولي اگر كاري است كه ترديدآميز است و حجت و سندي ندارد، هرچه هم كه ادعا كنند، امام زمان بر انجام آن دستور داده است ما نبايد باور كنيم. همه اينها كذب است و ما مكلفيم تكذيبشان كنيم.
يعني معيار ما بايد قرآن باشد؟
بله قرآن و اصول ثابتي كه همه قبول داريم. البته اين از لحاظ شرعي است، اما از نظر عقلي، مساله واضحتر از اين است. امور يك كشور، ملت و يك جامعه را كه نميتوان به ادعاي يك نفر مبني بر رضايت يا عدم رضايت امام زمان واگذار كرد.
راه مقابله با اين آسيبهايي كه برشمرديم چيست و چگونه ميتوان از آنها مصون ماند؟
سر خط كلي براي مقابله با آنها، آگاهي مردم است. اگر ما از طريق انسانهاي عالم و خوشفكر و رسانهها، مردم را با حقايق دين و ماهيت مهدويت، آشنا كنيم و انواع خرافات و تحريفهايي كه در طول تاريخ اتفاق افتاده است براي مردم معرفي كنيم و مردم آگاه باشند، آن وقت نفوذ فتنهگران، خيلي كمتر ميشود. البته بديهي است كه اين فتنهها به كلي از بين نميرود. آنها ممكن است به فريبكاري خود ادامه دهند، اما آسيب عمومي اجتماع را ميتوانيم كم كنيم.
هم در بخش مدعيان مهدويت و هم در مورد كساني كه به بهانه مهدويت به وظايفشان عمل نميكنند و هم درخصوص آنهايي كه از طريق ادعاي ارتباط با حضرت حجت يا نواب ايشان ميخواهند ناني براي خودشان بپزند، ما ميتوانيم به مردم توضيح دهيم.
مساله ديگر اين است كه مردم بفهمند كه بايد از طريق اهل نظر و انسانهاي مورد اعتماد به اين مسائل برسند و نه هر گويندهاي كه ادعا ميكند.
الان ما افراد متفكر عالم كم نداريم و از نظر امكانات و رسانه هم مشكلي نيست. نهادها و مراكزي هم كه الان تشكيل شدهاند جاهاي بسيار مناسبي هستند كه مردم بتوانند چنين مسائلي را با آنها در ميان بگذارند و صحت و سقم اين ادعاها را از آنجاها جويا شوند. اينها كه كار سختي نيست.
در بخش آسيبهاي بحث مهدويت، مدعياني را مطرح كرديم كه ميگويند مورد تاييد امام زمان هستند. اين ادعاها با مسالهاي كه الان شما مطرح كرديد چه تفاوت ماهوي دارند؟
آن ادعاها حجتي ندارند يعني نه براي خود گوينده دليل محكمي است و نه براي ديگراني كه ميخواهند از آن گوينده متابعت كنند. اما كاري كه فقهاي شوراي نگهبان، فقهاي خبرگان، علما و مراجع ميكنند مستند به ادله شرعي است. اينها يا از قرآن استفاده ميكنند و يا از سنت صحيح و اجماع علماي سابق بهره مي گيرند و يا دليل عقل را در چارچوب همين مباني كه در اختيار دارند به كار ميگيرند. ولي آنهايي كه ادعا ميكنند كه از غيب به آنها مسووليتي داده شده، حجت و سندي ندارند.
فرهنگ جامعه توسط قطبهاي فرهنگي شكل ميگيرد و هدايت ميشود. يكي از اين قطبها حوزههاي علميه، دانشگاهها و مراكز فرهنگي هستند. با مقوله مهدويت نيز به عنوان يكي از پايههاي فرهنگ ما برخورد ميشود. به نظر شما نقش و مسووليت اين قطبهاي مولد فرهنگي و نوع تعامل آنها در زمينه مهدويت چگونه است؟
مساله مهدويت يك مباني و ادلهاي دارد و بيخود كه در عقايد ما نيامده است. اشاراتي در قرآن وجود داشته و تصريحاتي نيز از سوي پيغمبر اكرم شده است و بعد هم ائمه ما در اين خصوص صحبت كردهاند. بنابراين ادله زيادي جمع شده است و صاحبنظراني هستند كه بايد اين ادله را بررسي و استنتاج و مطالب صحيح آنها را استخراج كنند. روايات جعلي و غلطي نيز به خاطر همان آسيبهايي كه برشمرديم وارد شده است كه ما به آنها اسرائيليات ميگوييم. صاحبنظراني كه ميتوانند روايت صحيح را از ناصحيح مشخص كنند، معمولا علماي حوزه و يا شخصيتهاي علمي دانشگاهي هستند كه اين رشتهها را خواندهاند. مرجع اين مسائل پيچيده، اينگونه علما هستند و وظيفه سنگيني برعهده آنهاست.
حال وظيفه ترويج اين گونه مسائل برعهده رسانههاست و مردم نيز نبايد به افرادي كه ادعا ميكنند و هيچ سندي ندارند مراجعه كنند.
بنابراين ايجاد چنين فرهنگي، وظيفه خبرگان است و ما آن را به عنوان كار جنبي خبرگان مطرح كرديم كه عرض كردم در دبيرخانه خبرگان انجام ميشود. ولي همين كار را بايد حوزهها و مراجع كه حرفشان براي مقلدان حجت است در درجه اول مطرح كنند. كساني هم كه قدرت بيان و توضيح دارند نيز بايد وارد ميدان شوند.
به نظر شما آيا حوزهها، دانشگاهها و مراكز فرهنگي ما توانستهاند وظيفه خود را در زمينه مهدويت به خوبي انجام دهند؟
بخشي از آن خوب انجام شده است و كتابهاي خوبي در زمينه معرفي حضرت حجت نوشته شده است. منتها اينها همانطور كه گفتم مخلوط است و موارد ناصحيح زيادي در بين آنها وجود دارد. اگر كسي صاحبنظر و اهل كار باشد ميتواند در همين اسناد، صحيح را از ناصحيح تشخيص دهد ولي فكر ميكنم وظيفه امروزي علما هنوز خوب انجام نشده است. و آن اين كه بايد خرافات و افكار انحرافي را كه در جامعه پيدا شده ليست و جدا بكنند و به مردم بگويند كه به اين چيزها مراجعه نكنيد. اگر مورد جديدي هم پيدا شود آن را به اين ليست اضافه ميكنند. براي اين كه مردم را از سرگرداني نجات بدهند بايد يك ميزان تشخيصي براي آنها به وجود بيايد.
آيا ما ميتوانيم متوليان اين كار را بشماريم و آيا بحث مهدويت بايد متولي خاصي داشته باشد؟
من فكر نميكنم بتوانيم در حال حاضر متولي خاصي را براي اين مساله مشخص كنيم. الان ميدان براي متفكران صاحب صلاحيت باز است. هر روز ممكن است نهاد جديدي ايجاد شود. در نهادهاي موجود بعضيهاشان صلاحيت دارند و بعضي از آنها صلاحيت ندارند و ضعيفند. در كل ميتوان مراجع، علما و محققان مورد تاييد حوزهها و افراد شناخته شده در اين زمينه را به عنوان متوليان اين بحث معرفي كرد.
در همين رابطه، به خصوص در بحث مبارزه با آسيبها آيا نياز به قانون نداريم تا بتوانيم با ابزار قانوني برخي از راههاي انحراف را مسدود كنيم.
شما به نكته مهمي اشاره كرديد كه در تبيين معارف ما خلا‡ وجود دارد. بله ما در حال حاضر قانوني نداريم. الان افراد مدعي كتاب منتشر ميكنند، مقاله مينويسند، در محافل خصوصي نظرات خود را مطرح ميكنند و با بهرهگيري از اينترنت و سايتهاي مختلف نظرات خود را اشاعه ميدهند، بنابراين من فكر ميكنم همانطور كه ما در ساير مسائل قانون داريم، در اين خصوص هم كه به آفتي براي جامعه ما تبديل شده است، بايد قانون داشته باشيم تا محدودهها و تخلفات را مشخص كند و براي جرايم نيز، مجازات متناسب تعيين شود.
اين حرف خوب است، اما بايد ديد كه بايد از كجا شروع شود. در مجمع تشخيص مصلحت نظام، ما قانونگذاري نميكنيم و فقط ميتوانيم اين را به عنوان يك سياست بيان كنيم، اما اين مجلس است كه بايد قانون را بنويسد و تصويب كند. در مجلس خبرگان نيز ما فقط قوانين مربوط به حوزه خودمان را ميتوانيم تعيين كنيم.
بنا بر اين قانون بايد از طريق مجلس تصويب شود، اما مقدمات آن ميتواند از سوي دولت و يا از خود نمايندگان مجلس آغاز شود. فكر ميكنم اگر حوزه در اين خصوص اقدام كند و چنين طرحي را ارائه كند، مجلس به آن عمل مي كند.
با توجه به اين كه مجمع تشخيص مصلحت نظام مشغول تدوين سياستهاي راهبردي نظام است، شما به عنوان رئيس اين مجموعه، بفرماييد كه مقوله مهدويت و انتظار چه نقشي در تدوين سياستها دارد؟
فكر ميكنم يكي از كارهاي مهمي كه در نظام اسلامي و براساس مكتب اهل بيت ما داريم همين كاري است كه در قانون اساسي به مجمع تشخيص مصلحت نظام محول شده است و به مساله مهدويت برميگردد. ما ميدانيم كه ولايت فقيه به نيابت از حضرت حجت، بايد سياستهاي نظام تحت ولايتش را تعيين كند. اين سياستها غير از قوانيني است كه در مجالس و تصويب نامهها و مقررات دولتي وضع ميشود، بلكه اين يك استراتژي و راهكار است. در قانون اساسي آمده كه رهبري با مشورت با مجمع تشخيص مصلحت، اين سياستها را تعيين و ابلاغ ميكند. كار عمده ما هم همين است. ما زماني كه كار خودمان را شروع كرديم، حدود 140 مورد را رهبري به ما ابلاغ كردند و ما براي همه آنها در حال تهيه سياست كلي هستيم، كه بعد اينها تبديل به برنامه ميشوند.
اين درست همان جايي است كه به عنوان نيابت از حضرت حجت، جامعه در حال اداره شدن است و مجمع تشخيص مصلحت به حكم قانون اساسي، آن نقطه اساسي را برعهده گرفته و اگر قوانين در جهت اين سياستها نباشند، اعتبار ندارند و به دليل اين كه بحث نظارت از طرف رهبر معظم انقلاب به مجمع محول شده است، ما نظارت ميكنيم كه اين سياستها رعايت شوند.
از نظر خود من به عنوان يك كارشناس اسلام و مكتب اهل بيت، تصور ميكنم كه چنين چيزي درست در متن مهدويت به معناي كاربردي آن است. يعني اينكه اين سياست مكتب اهل بيت را كاربردي ميكنيم كه بعدا به قانون تبديل ميشود و اين قوانين مرجع مردم ميشوند.
در عرصه تبليغات هم آيا در مجمع تشخيص مصلحت نظام قوانين تدوين ميكنيد. زيرا يكي از آسيبهاي بحث مهدويت، ايجاد تقاضاي كنترل نشده در اين زمينه و عدم پاسخگويي به اين نيازهاست.
ما در همه زمينهها بايد سياست كلي را تدوين كنيم كه البته ابلاغ آنها برعهده مقام معظم رهبري است. اين مواردي كه شما اشاره ميكنيد مربوط به بخش فرهنگي است و همين حالا سياستهاي كلي فرهنگي از كميسيونها آمده و براي مطرح شدن در شوراي مجمع در نوبت قرار گرفتهاند.
فكر مي كنم در اين سياستهاي فرهنگي كه بزودي تصويب و به رهبري پيشنهاد ميشود، شرايط و حدود تبليغات و قلمرو اين موارد خواهد آمد.
آيا بحث خلاء قانوني كه قبلا به آن اشاره كرديد در تدوين اين سياستها ديده ميشود؟
بله ما در بحث قانونگذاري هم سياستهاي كلي داريم و بايد روي تمام زمينههايي كه در آن خلاء قانوني وجود دارد دست بگذاريم.
جهان غرب در بحث پروژه جهانيسازي و بحث آخرالزمان كه به عنوان كليدهاي اصلي سياستگذاري خودشان مطرح كردهاند يك حركتهايي را دارند شروع ميكنند و بعضا تمام فرهنگشان را بر آن اساس آرايهبندي ميكنند. آيا ما در جمهوري اسلامي براي مقابله با اين انديشههايي كه آنها در حقيقت به عاريه گرفتهاند و بعضا در مقابل انديشههاي ناب اسلامي هم هست، كاري انجام دادهايم؟
بحث جهانيسازي و جهاني شدن كاملا به بحث مهدويت مربوط ميشود. يعني يكي از اركان مهدويت و شايد يكي از شرايط ظهور حضرت حجت باشد. البته جهاني شدن با جهاني كردن تفاوت دارد. چيزي كه الان در حال اتفاق افتادن است، اين است كه غرب ميخواهد با ابزاري، بحث جهاني شدن را در كنترل خودش بگيرد و در حقيقت ميخواهند بر حركت طبيعي تاريخي سوار شوند. اما مبناي حكومت واحد جهاني متعلق به اسلام است و اين حكومت بايد در زمان ظهور حضرت حجت، محقق شود و افتخار آن نيز از ماست.
بنابراين جهاني شدن يك مساله واقعي است. در حال حاضر هم اگر به مصوباتي كه در سازمان ملل وضع ميشوند نگاه كنيم ميبينيم كه هرساله بخشي از اختيار ملتها و دولتها، به نفع قدرت جهاني محدود ميشود و اين يك حركت طبيعي است كه اتفاق ميافتد. چيزي كه الان خطرناك است اين است كه آنها در حال هدايت كردن اين مساله هستند و با در اختيار گرفتن نقاط حساس آن، عملا بر دنيا حاكم ميشوند.
چيزي كه ما به دنبال آن هستيم و تدبير الهي در آفرينش است اين است كه بشر بتدريج به طرف يك تجمع پيش ميرود كه ممكن است هنوز قرنها زمان نياز داشته باشد.
بايد بشر به جايي برسد كه با يك قانون، همه كشورهاي جهان اداره بشوند و در اين مرحله مزيتي كه دين اسلام نسبت به ساير قوانين دارد اين است كه فطري و متعلق به همه بشريت است و قابليت ارائه براي كل مردم جهان را دارد.
آن زمان چنين حكومتي آسان ميشود. بنابر اين ما با جهاني شدن به عنوان يك حركت سالم تاريخ موافقيم اما جهاني كردن از اين نوعي را كه امروز از سوي غرب شاهديم يك حركت طبيعي نميدانيم و بايد مراقب باشيم كه اينها سرفصلهاي زندگي مردم را در كنترل خودشان در نياورند.
آيا ما به عنوان يك مسلمان و يك كشور شيعه، وظيفه نداريم كه براي جهاني سازي و تبديل شدن به يك حكومت واحد جهاني برنامهريزي داشته باشيم؟
چرا وظيفه نداريم. ما از قرآن متوجه ميشويم كه حدود جغرافيايي نميتواند بين امت اسلامي فاصله بيندازد. البته ما محدوديتي داريم و آن اين كه مكتب تشيع در جهان اسلام در اقليت است و همين آفاتي كه اشاره كرديم باعث ميشوند كه به دليل اختلافات ما نتوانيم جاي خودمان را پيدا كنيم. اگر ما اسلام ناب را محور قرار دهيم جهاني سازي قابل انجام است. ما بايد حتما به سوي مسائلي از جمله بازار مشترك اسلامي برويم.
البته چنين مساله را به عنوان منطقهاي شاهديم و مثلا كشورهاي جنوب خليج فارس، مجموعهاي را براي خودشان درست كردهاند. در آسياي ميانه و در ميان تركها نيز به طور جداگانه شاهد چنين مجموعههايي هستيم. ما چون يك كشور شيعه هستيم و به عنوان دين ميخواهيم حكومت كنيم تنها هستيم و بنابر اين، كار ما كمي دشوار ميشود اما اگر قدري با دانش و عقلانيت بهتر و با اعتدال عمل كنيم، مسالهاي كه شما پرسيديد در زمان ما قابل تحقق است.
البته ما در اين زمينه كارهايي كردهايم. مثلا ما در همان سال اول انقلاب به خواست امام خميني(ره) كنفرانس وحدت اسلامي را ايجاد كرديم كه الان در حدود 30 سال از فعاليت آن ميگذرد. همچنين مجمع تقريب مذاهب را تاسيس كرديم و در كل به دنبال اين مساله هستيم. موانعي كه هم اشاره كردم كه چه مسائلي جلوي موفقيت در اين مساله را گرفتهاند: مقداري تنگ نظري داخلي و مقداري هم توطئه خارجيها و تفرقهاندازي و افراط و تفريطها به هر حال بحث ايجاد امت واحده اسلامي، مستقل از مساله ظهور، يك وظيفه است و براي چنين مسالهاي حجت داريم.
شما رياست مجلس خبرگان را برعهده داريد. مقوله انتظار در مجلس خبرگان چه نقش و جايگاهي دارد و در تصميماتي كه در اين مجلس گرفته ميشود چقدر موثر است؟
مجلس خبرگان از لوازم نظامي است كه ما براساس آن كشور را اداره ميكنيم. در مكتب شيعه، امامت محور است.
در زمان ظهور، امام معصوم وجود دارد، اما در زمان غيبت كه دسترسي به امام نيست، طبق اسناد معتبري كه وجود دارد، ما معتقد به اصل ولايت فقيه هستيم و اين اصل را در قانون اساسي آوردهايم.
بنابراين ولايت فقيه به عنوان محور حركت انقلاب در نظام مكتب اهلبيت، براي ما مطرح است و ما در اين فضا كار ميكنيم. مجلس خبرگان نيز از ضرورتهاي اين بخش است، زيرا مردم عامه كه نميتوانند اصلح علما را براي اين منظور تشخيص دهند. اين كار بر عهده گروهي گذاشته شده است كه همه بايد مجتهد، عادل و صاحب بينشهاي درست باشند و همچنين توسط مردم انتخاب شده باشند. وظيفه محوري اينها، بحث وليفقيه است. ولايت فقيه هم به خودي خود اصالت ندارد، چرا كه اصل، ولي معصوم است و ما ولي فقيه را به عنوان نايب امام زمان ميشناسيم و با اطلاعاتي كه داريم او را انتخاب ميكنيم.
بنابراين محور زندگي امت اسلامي از ديد مكتب تشيع در مكتب ولايت فقيه خلاصه است و ولايت فقيه هم نتيجه كار خبرگان است. بنا بر اين، كار عمده خبرگان اين است كه بتوانيم نايب امام زمان را در هنگام غيبت ايشان مشخص كنيم. شناسايي وليفقيه، شناخت مقوله و احكام اين مساله، شناخت شرايط ولايت فقيه و چگونگي انتخاب آن و نظارت بر ادامه صلاحيتها از وظايف اصلي ماست.
خداي نكرده اگر همچون دوره حضرت امام خميني (ره)، ولي فقيه از ميان ما رفت بايد براي او جانشين تعيين كنيم. در زمان حضورشان بايد نظارت كنيم كه شرايطشان با آنچه كه ما ميفهميم منطبق باشد.
اين كارها از وظايف اصلي خبرگان است. اما خبرگان براي خودش كارهاي پژوهشي تعريف كرده است كه در دبيرخانه خبرگان انجام ميشود. از جمله كارهاي مربوط به حكومت اسلامي، امام زمان، دوران غيبت و تمامي مسائلي كه به اين مباحث مربوط ميشود.
منبع: جام جم